بسم الله
یکی از شبهاتی که همیشه اهل سنت خصوصا وهابیت درباب حدیث غدیر مطرح می کنند این است که آیا دلیل کافی بر متواتر بودن حدیث غدیر اقامه شده است؟ آیا راویان حدیث غدیر از میان عامه بوده و یا شیعه و نحوه روایتشان به چه صورت بوده است؟
اما پاسخ :
دهمین سال هجرت، رسول خدا(ص) قصد زیارت خانه خدا را نمودند فرمان حضرت مبنی بر اجتماع مسلمانان، در میان قبایل مختلف و طوائف اطراف، اعلان شد، گروه عظیمی برای انجام تکالیف الهی (ادای مناسک حج) و پیروی از تعلیمات آن حضرت، به مدینه آمدند. این تنها حجّی بود که پیامبر بعد از مهاجرت به مدینه، انجام میداد، که با نامهای متعدد، در تاریخ ثبت شده است، از قبیل: حجةالوداع، حجة الاسلام، حجةالبلاغ، حجةالکمال و حجةالتمام.
رسول خدا(ص)، غسل کردند. دو جامه ساده احرام، با خود برداشتند: یکی را به کمر بسته و دیگری را به دوش مبارک انداختند، و روز شنبه 24 یا 25 ذیقعده، به قصد حج، پیاده از مدینه خارج شدند. تمامی زنان و اهل حرم خود را نیز، در هودجها قرار دادند. با همه اهلبیت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبایل عرب و گروه بزرگی از مردم، حرکت کردند.[1] بسیاری از مردم به علت شیوع بیماری آبله از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند با این وجود، گروه بیشماری با آن حضرت، همراه شدند. تعداد شرکت کنندهها را، 114 هزار، 120 تا 124 هزار و بیشتر، ثبت کردهاند؛ البته تعداد کسانی که در مکه بوده، و گروهی که با علی(ع) و ابوموسی اشعری از یمن آمدند به این تعداد افزوده میشود.
بعد از انجام مراسم حج، پیامبر با جمعیت، آهنگ بازگشت به مدینه کردند. هنگامی که به غدیر خم، رسیدند، جبرئیل امین، فرود آمد و از جانب خدای متعال، این آیه را آورد: (یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...)[2] « ای رسول ما! آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن.» جحفه، منزلگاهی است که راههای متعدد، از آنجا منشعب میشود. ورود پیامبر و یارانش به آنجا، در روز پنجشنبه، هجده ذیالحجّة صورت گرفت.
امین وحی، از طرف خداوند به پیامبر امر کرد تا علی(ع) را ولی و امام، معرفی کرده و وجوب پیروی و اطاعت از او را به خلق ابلاغ کند.
آنان که در دنبال قافله بودند، رسیدند، و کسانی که از آن مکان عبور کرده بودند، باز گشتند. پیامبر فرمود: خار و خاشاک و خار آنجا را برطرف کنند. هوا به شدت گرم بود، مردم، قسمتی از ردای خود را بر سر و قسمتی را زیر پا افکندند و برای آسایش پیامبر، چادری تهیه کردند.
اذان ظهر گفته شد و پیامبر، نماز ظهر را با همراهان، ادا کردند. بعد از پایان نماز، از جهاز شتر، محل مرتفعی ترتیب دادند.
پیامبر با صدای بلند، همگان را متوجه ساخت و خطبه را اینگونه آغاز فرمود: «حمد، مخصوص خداست، یاری از او میخواهیم، به او ایمان داریم، و توکل ما بر اوست. از بدیهای خود و اعمال نادرست به او پناه میبریم. گمراهان را جز او، پناهی نیست. آنکس را که او راهنمایی فرموده گمراه کنندهای نخواهد بود. گواهی میدهم معبودی جز او نیست و محمّد بنده و فرستاده اوست. پس از ستایش خداوند و گواهی به یگانگی او فرمود ای گروه مردم! خداوند مهربان و دانا مرا آگای داده که دوران عمرم به سر آمده است. هر چه زودتر دعوت خدا را اجابت و به سرای باقی خواهم شتافت. من و شما هر کدام بر حسب آنچه برعهده داریم، مسئولیم. اینکه اندیشه و گفتار شما چیست؟
مردم گفتند: «ما گواهی میدهیم که تو پیام خدا را ابلاغ کردی و از پند دادن ما و کوشش در راه وظیفه، دریغ ننمودی، خدای به تو پاداش نیک عطا فرماید!» سپس فرمود: «آیا این که شما به یگانگی خداوند و اینکه محمّد بنده و فرستاده اوست، گواهی میدهید؟ و اینکه بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردیدناپذیر است و اینکه مردگان را خدا بر میانگیزد، و اینها همه راست و مورد اعتقاد شما است؟» همگان گفتند: «آری! به این حقایق، گواهی میدهیم.»
پیامبر(ص) فرمود: «خداوندا! گواه باش». پس، با تأکید فرمود: «همانا من در انتقال به سرای دیگر و رسیدن به کنار حوض، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در کنار حوض بر من وارد میشوید؛ پهنای حوض من به مانند مسافت بین «صنعا» و «بصری» است، در آن به شماره ستارگان، قدحها و جامهای سیمین، وجود دارد. بیندیشید و مواظب باشید، که من پس از خودم دو چیز گرانبها و ارجمند در میان شما میگذارم، چگونه رفتار میکنید؟» در این موقع، مردم بانگ برآوردند: یا رسول الله، آن دو چیز گرانبها چیست؟ فرمود: «آنچه بزرگتر است کتاب خداست، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن، در دست شماست. بنابراین آن را محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. آنچه کوچکتر است، عترت من میباشد. همانا، خدای دانا و مهربان، مرا آگاه ساخت، که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض بر من وارد شوند؛ من این امر را از خدای خود، درخواست نمودهام، بنابراین بر آن دو پیشی نگیرید و از پیروی آن دو باز نایستید و کوتاهی نکنید، که هلاک خواهید شد.»
سپس دست علی(ع) را گرفت و او را بلند نمود، تا به حدّی که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد. مردم او را دیدند و شناختند. رسول الله، اینگونه ادامه داد: «ای مردم! کیست که بر اهل ایمان از خود آنها سزاوارتر باشد؟» مردم گفتند: «خدای و رسولش داناترند.» فرمود: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم. پس هر کس که من مولای اویم، علی مولای او خواهد بود.» و بنا به گفته احمد بن حنبل (پیشوای حنبلیها)، پیامبر این جمله را چهار بار تکرار نمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: «بارخدایا! دوست بدار، آنکه او را دوست دارد و دشمن بدار آن که او را دشمن دارد. یاری فرما یاران او را و خوارکنندگان او را خوار گردان. او را معیار، میزان و محور حق و راستی قرار ده».
آنگاه، پیامبر فرمود: «باید آنان که حاضرند، این امر را به غایبان برسانند و ابلاغ کنند.»
قبل از پراکنده شدن جمعیت، امین وحی، این آیه را بر پیامبر(ص) نازل نمود: (ألْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمع الاِسْلامَ دیناً)؛[3] «امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» در این موقع پیامبر(ص) فرمود: «الله اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی(ع) بعد ازمن.»
جمعیت حاضر، از جمله شیخین (ابوبکر و عمر) به امیرالمؤمنین، اینگونه تهنیت گفتند: «مبارک باد! مبارک باد! بر تو ای پسر ابی طالب که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی»
ابن عباس گفت: «به خدا سوگند، ولایت علی(ع) بر همه واجب گشت.»
حسان بن ثابت گفت: «یا رسول الله! اجازه فرما تا درباره علی(ع) اشعاری بسرایم» پیامبر(ص) فرمود: «بگو با میمنت و برکت الهی.» در این هنگام، حسّان برخاست و چنین گفت: «ای گروه بزرگان قریش! در محضر پیامبر اسلام، اشعار و گفتار خود را درباره ولایت، که مسلّم گشت بیان مینمایم.» و اینگونه اشعار خود را سرود:
ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم بخم فاسمع بالرسول منادیا»[4]
تا آخر اشعار
اجمالی از واقعه غدیر را، که همه امت اسلامی، بر وقوع آن اتفاق دارند بیان نمودیم. شایان ذکر است که در هیچ جای جهان، واقعه و داستانی به این نام و نشان و خصوصیات، ذکر نشده است.
اهمیّت واقعه غدیر
داستان نصب علی(ع) به مقام ولایت، در غدیر خم، از داستانهای مهم تاریخ اسلام است؛ شاید داستانی با اهمیت و مهمتر از این واقعه نداشته باشیم. این واقعه بیانگر بقای رسالت پیامبر اکرم(ص) و دوام دوره الهی آن حضرت در تجلّیگاه وجود مبارک علی(ع) بوده است.
غدیر، نشانِ اتحاد و پیوند رسالت و امامت است؛ این دو از یک ریشه و بن روییدهاند؛ غدیر، محل ظهور حقایق مخفی و به واطن پنهان شده و ارشاد و هدایت مردمان به این راه است.
غدیر، روز بیعت با حق و روز سرسپردگی است، روز داد و ستد جنود شیطان با جنود رحمان است.
غدیر، روز درخشش خورشید عالمتاب از پس ابرهای تاریک است.
راویان حدیث غدیر، از صحابه
حدیث غدیر را به مضمون ذکر شده، تعداد کثیری از صحابه پیامبر(ص) نقل نمودهاند. در این مقال به اسامی تعدادی از آنان، بسنده میکنیم:
1ـ ابو هریره دوسی؛
2ـ ابو رافع قبطی؛
3ـ ابو الهیثم بن تیهان؛
4ـ ابوبکر بن ابی قحافه؛
5ـ اسامة بن زید؛
6ـ اسماء بنت عمیس؛
7ـ ام سلمه همسر پیامبر(ص)؛
8ـ براء بن عازب؛
9ـ جابر بن سمره؛
10ـ جابر بن عبدالله انصاری؛
11ـ ابوذر غفاری؛
12ـ حذیفة بن اسید؛
13ـ حذیفة بن یمان؛
14ـ حسّان بن ثابت؛
15ـ امام مجتبی(ع)؛
16ـ امام حسین(ع)؛
17ـ ابی ایوب انصاری؛
18ـ خالد بن ولید؛
19ـ خزیمة بن ثابت؛
20ـ زبیر بن عوام؛
21ـ زید بن ارقم؛
22ـ سعد بن ابی وقّاص؛
23ـ سعد بن عباده؛
24ـ سلمان فارسی؛
25ـ سهل بن حنیف؛
26ـ سهل بن سعد انصاری؛
27ـ عامر بن واثله؛
28ـ عایشه دختر ابی بکر؛
29ـ عباس بن عبدالمطلب؛
30ـ عبدالرحمن بن عوف؛
31ـ عبدالله بن جعفر؛
32ـ عبدالله بن عباس؛
33ـ عبدالله بن عمر؛
34ـ علی بن ابی طالب(ع)؛
35ـ عمر بن الخطاب؛
36ـ عمرو بن عاص؛
37ـ عمرو بن حمق خزائی؛
38ـ صدیقه فاطمه زهرا(ع)؛
39ـ مقداد بن اسود.
راویان حدیث غدیر از تابعین
حدیث غدیر را 84 نفر از تابعین نقل نمودهاند؛ از جمله:
ـ اصبغ بن نباته؛
ـ ابی لیلی کندی؛
ـ زیاد بن ابی زیاد؛
ـ سالم بن عبدالله بن عمر؛
ـ سعید بن جبیر؛
ـ سلیم بن قیس هلالی؛
ـ معروف بن خربوذ.
راویان حدیث غدیر خم، در قرن دوّم
ـ حافظ محمد بن اسحاق مدنی، متوفای 151؛
ـ حافظ سفیان بن سعید ثوری، متوفای 161؛
ـ حافظ وکیع بن جراح، متوفای 196.
راویان حدیث، در قرن سوم
در قرن سوم 92 نفر از علمای عامه، این حدیث را نقل کردهاند، از جمله:
ـ محمد بن ادریس شافعی، متوفای 204؛
ـ احمد بن حنبل، متوفای 241؛
ـ حافظ محمد بن اسماعیل بخاری، متوفای 256 (تاریخ البخاری، ج 1، ص 375)؛
ـ حافظ محمد بن عیسی ترمذی، متوفای 279؛
ـ حافظ احمد بن یحیی بلاذری، متوفای 279 (انساب الأشراف، ج 2، ص 108).
راویان حدیث غدیر در قرن چهارم
در قرن چهارم 43 نفر از علمای عامه حدیث غدیر را نقل نمودهاند؛ امثال:
ـ احمد بن شعیب نسائی، متوفای 303 (خصائص النسائی، ص 16)؛
ـ حافظ احمد بن علی موصلی، ابویعلی، متوفای 307 (مسند ابی یعلی، ج 11، ص 307)؛
ـ حافظ محمد بن جریر طبری، متوفای 310 (جامع البیان، ج 3، ص 428)؛
ـ حافظ ابوالقاسم طبرانی، متوفای 360 (المعجم الأوسط، ج 3، ص 133).
راویان حدیث غدیر در قرن پنجم
در قرن پنجم 24 نفر از علمای عامه حدیث غدیر را نقل کردهاند؛ از جمله:
ـ قاضی ابی بکر باقلانی، متوفای 403 (التمهید، ص 169)؛
ـ ابی اسحاق ثعلبی، متوفای 427 (الکشف و البیان، ص 181)؛
ـ ابی منصور ثعالبی، متوفای 429 (ثمار القلوب، ص 636)؛
ـ حافظ ابی عمر قرطبی، متوفای 463 (الاستیعاب، ج 3، ص 1099)؛
ـ ابی بکر خطیب بغدادی، متوفای 463 (تاریخ بغداد، ج 8، ص 290)؛
ـ ابن مغازلی شافعی، متوفای 483 (المناقب، ص 25)؛
ـ حافظ حساکانی، متوفای 490 (شواهد التنزیل، ج 1، ص 201).
راویان حدیث غدیر، در قرن ششم
در قرن ششم، 20 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل کردهاند؛ از قبیل:
ـ حجة الاسلام عزّالی، متوفای 505؛
ـ جارالله زمخشری، متوفای 538 (ربیع الابرار، ج 1، ص 84)؛
ـ موفق بن احمد خوارزمی، متوفای 568 (المناقب، ص 154)؛
ـ ابن عساکر دمشقی، متوفای 571 (ترجمه الامام علی(ع)، حدیث 572).
راویان حدیث غدیر، در قرن هفتم
در قرن هفتم 21 نفر از علمای عامه حدیث غدیر را نقل نمودهاند؛ امثال:
ـ فخر رازی، متوفای 606 (تفسیر رازی، ج 3، ص 636)؛
ـ ابن اثیر جزری، متوفای 630 (اسد الغابة، ج 1، ص 364)؛
ـ ابن ابی الحدید، متوفای 655 (شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 13)؛
ـ حافظ گنجی شافعی، متوفای 658 (کفایة الطالب، ص 16).
راویان حدیث غدیر، در قرن هشتم
در قرن هشتم، 18 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل کردهاند؛ از قبیل:
ـ شیخ الاسلام جوینی، متوفای 722 (فرائد السمطین، ج 2، ص 274)؛
ـ جمال الدین زرندی، متوفای 750 (نظم درر المسطین، ص 109)؛
ـ قاضی ایجی شافعی، متوفای 756 (المواقف، ص 405)؛
ـ حافظ ابن کثیر شافعی، متوفای 774 (البدایة و النهایه، ج 5، ص 209)؛
ـ سید علی همدانی، متوفای 786 (المودّة القربی، مودّت پنجم)؛
ـ سعد الدین تفتازانی شافعی، متوفای 791 (شرح المقاصد، ج 5، ص 273).
راویان حدیث غدیر، در قرن نهم
در قرن نهم، 17 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل کردهاند؛ امثال:
ـ حافظ ابی الحسن هیثمی شافعی، متوفای 807 (مجمع الزوائد، ج 9، ص 165)؛
ـ حافظ ابن خلدون مالکی، متوفای 808 (مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 246)؛
ـ سید شریف جرجانی حنفی، متوفای 816 (شرح المواقف، ج 8، ص 360)؛
ـ ابن حجر عسقلانی شافعی، متوفای 852 (الاصابه، ج 7، ص 780)؛
ـ ابن صباغ مالکی، متوفای 855 (الفصول المهمّه، ص 24)؛
ـ علاء الدین قوشجی، متوفای 789 (شرح التجرید، ص 477).
راویان حدیث غدیر، در قرن دهم
در قرن دهم، 14 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل کردهاند؛ از قبیل:
ـ حافظ جلال الدین سیوطی، متوفای 911 (تاریخ الخلفا، ص 114)؛
ـ نور الدین سمهودی شافعی، متوفای 911 (جواهر العقدین)؛
ـ حافظ ابی العباس قسطلانی شافعی، متوفای 923؛
ـ ابن حجر شافعی، متوفای 974 (الصواعق المحرقه، ص 25)؛
ـ متقی هندی، (کنز العمّال، ج 2، ص 154).
راویان حدیث غدیر، در قرن یازدهم
در قرن یازدهم، 13 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل نمودهاند؛ امثال:
ـ زید الدین مناوی شافعی، متوفای 1031 (کنوز الحقایق، ج 2، ص 118)؛
ـ نور الدین حلبی شافعی، متوفای 1044 (السیرة الحلبیّة، ج 3، ص 274).
راویان حدیث غدیر، در قرن دوازدهم
در این قرن، 13 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل نمودهاند؛ امثال:
ـ ضیاء الدین مقبلی، متوفای 1108؛
ـ ابن حمزه حرّانی، متوفای 1120 (البیان و التعریف، ج 3، ص 274)؛
ـ ابی عبدالله زرقانی مصری مالکی، متوفای 1122 (شرح المواهب، ج 7، ص 13).
راویان حدیث غدیر، در قرن سیزدهم
در قرن سیزدهم، 12 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل کردهاند؛ از قبیل:
ـ محمد بن صبّان شافعی، متوفای 1206 (اسعاف الراغبین، در حاشیه نور الأبصار، ص 152)؛
ـ قاضی شوکانی، متوفای 1250؛
ـ سید شهاب الدین آلوسی، متوفای 1270 (روح المعانی، ج 6، ص 194).
راویان حدیث غدیر، در قرن چهاردهم
در قرن چهاردهم، 19 نفر از علمای عامه، حدیث غدیر را نقل کردهاند؛ مانند:
ـ احمد بن زینی دحلان شافعی، متوفای 1304؛
ـ سید مؤمن شبلنجی؛
ـ شیخ محمد عبده مصری، متوفای 1323 (تفسیر المنار، ج 6، ص 464)؛
ـ شیخ عبدالحمید آلوسی (نثر اللئالی، ص 166)؛
ـ عبدالفتاح عبدالمقصود.
اعترافکنندگان به تواتر حدیث غدیر
چهارده نفر از علمای اهل سنت ادعای تواتر حدیث غدیر را نمودهاند؛ از قبیل:
ـ علامه مناوی (شرح جامع الصغیر، ج 2، ص 442)؛
ـ علامه عزیزی (شرح جامع الصغیر، ج 3، ص 360)؛
ـ جلال الدین سیوطی (اخبار متواتره)؛
ـ ملاعلی قاری حنفی (شرح مشکاة، ج 5، ص 568)؛
ـ ابن کثیر دمشقی (تاریخ ابن کثیر).
اعترافکنندگان به صحت حدیث غدیر
سی نفر از علمای اهل سنت، به صحت حدیث غدیر اعتراف کردهاند؛ مانند:
ـ ابن حجر هیتمی (الصواعق المحرقه، ص 42ـ43)؛
ـ حاکم نیشابوری (مستدرک حاکم، ج 3، ص 109)؛
ـ حلبی (السیرة الحلبیه، ج 3، ص 274)؛
ـ ابن کثیر (البدایة و النهایة، ج 5، ص 288)؛
ـ ترمذی (صحیح الترمذی، ج 2، ص 298)؛
ـ ابوجعفر طحاوی (مشکل الاثار، ج 2، ص 308)؛
ـ ابن عبدالبرّ قرطبی (الاسنیعاب، ج 2، ص 373)؛
ـ سبط بن جوزی (تذکرة الخواص، ص 18)؛
ـ ابوحامد غزالی (سرّ العالمین، ص 21)؛
ـ ابن ابی الحدید (شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 166)؛
ـ حافظ گنجی شافعی (کفایة الطالب، ص 64)؛
ـ حافظ نور الدین هیثمی (مجمع الزوائد، ج 9، ص 104ـ109)؛
ـ شمس الدین ذهبی؛
ـ ابی العباس شهاب الدین عسقلانی (مواهب اللدنیّه، ج 3، ص 365)؛
ـ زین الدین مناوی شافعی (فیض القدیر، ج 6، ص 218)؛
ـ میرزا احمد بدخشی (نزل الابرار، ص 54)؛
ـ ألبانی، (محدث وهابیان) (السّنة لابن ابی عاصم، تحقیق البانی، ج 2، ص 566)؛
ـ ابن حجر عسقلانی (فتح الباری، ج 7، ص 61)؛
ـ ابن مغازلی شافعی (المناقب، ص 26)؛
مؤلفین حدیث غدیر، از عامه
عدهای از علمای اهل سنت، کتابهایی در باب غدیر، تألیف نمودهاند، از قبیل:
ـ محمد بن جریر طبری، در دو جلد که در آن طرق حدیث غدیر را ذکر کرده است؛[5]
ـ حافظ ابن عقده، 105 حدیث را در کتابی به نام الولایه نقل کرده است؛
ـ ابوبکر جعابی، به 125 طریق، حدیث غدیر را در کتابی مستقل نقل کرده است؛[6]
ـ علی بن عمر دارقطنی؛[7]
ـ ذهبی، بنا به نقل خودش، طرق حدیث را در کتابی ذکر کرده است؛[8]
ـ جزری شافعی، در اثبات تواتر حدیث غدیر کتابی به رشته تحریر در آورده است؛[9]
ـ ابو سیعد سجستانی.
دلالت حدیث غدیر
دلالت حدیث غدیر بر امامت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب را از دو طریق میتوان اثبات کرد:
الف) دلالت به وضع لغوی؛
ب) دلالت به قرائن.
دلالت به وضع لغوی
ابن بطریق میگوید: «کسی که کتابهای لغت را بررسی کند، در مییابد که برای لفظ «مولی» معانی زیادی ذکر نمودهاند؛ از قبیل: مالک، عبد، آزادکننده، آزاد شده، صاحب، قریب، همسایه، هم قسم، دوست، تابع و معانی دیگر. لکن حق آن است که «ولی» یک معنا بیشتر ندارد و آن اولی و سزاوارتر به کاری است، که این معنا به حسب استعمال، در هر موردی فرق میکند. پس مشترک معنوی است. و در اصول گفتهاند که اشتراک معنوی اولی از اشتراک لفظی است...»[10]
علامه امینی فهم صحابه از حدیث غدیر را بهترین دلیل بر دلالت بر ولایت گرفتهاند، زیرا با مراجعه به اشعار و کلماتشان پی میبریم که آنان از حدیث غدیر معنای ولایت را فهمیدهاند.
و نیز میتوان ادعای تبادر خصوص معنای ولایت و اولی به تصرف و امامت را از لفظ مولی نمود.
دلالت به قرائن
قرائن متصل و منفصلی در حدیث غدیر وجود دارد، که دلالت میکند بر اینکه «مولی» به معنای «اولی به تصرف» است. اینک به تعدادی از آن قراین، اشاره میکنیم:
الف) صدر حدیث
جمله (الست اولی بکم من انفسکم)؛ آیا من اولی به شما از خود شما بر نفستان نیستم. در این که «اولی» به معنای امامت است؛ تعداد 64 نفر از علمای عامه نقل کردهاند. و این خود قرینهای بر جمله «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» میباشد، که مراد امامت است.
معنای اولویت
قسطلانی میگوید: «نبی اولی به مؤمنین است؛ در تمام امور از خود آنها در نفوذ حکمش و وجوب طاعتش.»
ابن عباس و ابن عطا در شرح آیه (النَّبِیُّ أوْلی بِالْمُؤمِنِینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ) میگویند: «یعنی، هرگاه پیامبر(ص) آنان را برای امری دعوت کند، ولی نفسشان آنان را بر امری دیگر دعوت نماید، اطاعت پیامبر(ص)، اولی از اطاعت نفسشان است.»[11]
گفتاری به همین مضمون، از قاضی بیضاوی،[12] زمخشری،[13] نسفی[14] و سیوطی[15] رسیده است.
ب) گرفتن شهادت از مردم
در حدیث حذیفة بن اسید، به سند صحیح نقل شده است، که پیامبر فرمود: «آیا شهادت نمیدهید که جز خدا الهی نیست و محمد(ص) رسول اوست؟...
گفتند: بلی، شهادت میدهیم. در این هنگام پیامبر عرض کرد: خدایا! شاهد باش. سپس فرمود: ای مردم! خدا، مولای من، و من مولای مؤمنانم. و من اولی به مومنین از خود آنهایم. پس هر که من مولای اویم، علی مولای اوست».[16]
قرار گرفتن ولایت در سیاق شهادت به توحید و رسالت و در ردیف مولویت خدا و رسول، دلیل بر آن است که در حدیث، ولایت به معنای «امامت» و «اولی به تصرف» است.
ج) تاجگذاری امام علی(ع)
دلیل دیگر بر این ادعا، گذاشتن عمامه به دست پیامبر(ص) بر سر علی(ع) در روز غدیر است که در تاریخ آمده است.
ابن قیّم جوزیّه، نقل میکند: «برای رسول خدا(ص) عمامهای بود، به نام سحاب، که بر سر علی(ع) قرار داد.»[17]
عبدالاعلی بن عدی بهرانی، نقل میکند: «رسول خدا(ص) در روز غدیر، علی(ع) را خواست و عمامهای بر سر او نهاد.»[18]
کسانی از عامه، که به دلالت حدیث غدیر بر امامت اعتراف نمودهاند
جماعت زیادی از علمای اهل سنت، تصریح کردهاند که حدیث، دلالت بر امامت امیرالمؤمنین دارد. اسامی بعضی از آنها را ذکر میکنیم:
1ـ محمد بن محمّد غزالی (سر العالمین)؛
2ـ حکیم سنایی (حدیقة الحقیقة)؛
3ـ فرید الدین عطار (مثنوی مظهر حق)؛
4ـ محمد بن طلحه شافعی (مطالب السؤول، ص 44ـ 45)
5ـ سبط بن جوزی حنفی (تذکرة الخواص، ص 166ـ167)؛
6ـ محمد بن یوسف گنجی شافعی (کفایت الطالب، ص 166ـ167)؛
7ـ سعید الدین فرغانی (شرح تائیه ابن فارض)؛
8ـ تقی الدین مقریزی (المواعظ و الاعتبار، ج 2، ص 220)؛
9ـ تفتازانی (شرح المقاصد، ج 2، ص 290).
آیات غدیر
1ـ آیه تبلیغ
آیه تبلیغ از جمله آیاتی است که در مورد غدیر نازل شده است و قرینهای بر امامت امام علی(ع) میباشد. خداوند متعال میفرماید: (یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ... و اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَغت رسالَتَهُ وَ للهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس)؛[19] «ای رسول! ابلاغ نما، آنچه را که پروردگارت بر تو نازل نموده است و چنانچه ابلاغ نکنی رسالتت را ابلاغ ننمودهای و خداوند تو را از مردم، محافظت مینماید.»
مفسّرین فریقین میگویند: این آیه شریفه، در هیجده ذیحجه، سال دهم هجری در حجة الوداع، در غدیر خم بر پیامبر(ص) نازل شده است. و لذا پیامبر دستور داد تا جمعیت (که حدود صد هزار یا بیشتر بودند)، در غدیر خم گرد هم آیند، سپس، علی(ع) را به مقام خلافت منصوب نمود.
الفاظ حدیث
1ـ حبری، به سند صحیح از ابن عباس نقل میکند: «این آیه در شأن علی(ع) نازل شده است. رسول خدا به تبلیغ ولایت امر شد، سپس دست علی(ع) را گرفت و فرمود: هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست.»[20]
2ـ ابونعیم اصفهانی، به سند صحیح از ابی سعید خدری نقل میکند: «این آیه بر رسول خدا(ص) در شأن علی(ع) نازل شده است.»[21]
3ـ ابن عساکر به سند صحیح از ابی سعید خدری نقل میکند: «آیه شریفه در روز غدیر خم، بر رسول خدا(ص) در شأن علی(ع) نازل شده است.»[22]
راویان حدیث نزول آیه، در شأن علی(ع)، از صحابه
تعدادی از صحابه، نقل کردهاند که آیه تبلیغ در شأن علی(ع) نازل شده است. از قبیل:
1ـ عبدالله بن عباس؛
2ـ ابوسعید خدری؛
3ـ زیدبن ارقم؛
4ـ جابر بن عبدالله بن انصاری؛
5ـ براء بن عازب؛
6ـ ابوهریره؛
7ـ عبدالله بن مسعود؛
8ـ عبدالله بن أبی أوفی.
راویان حدیث از علمای عامه
تعداد زیادی از علمای اهل سنت، آیه «تبلیغ» را در شأن علی(ع) دانستهاند، مانند:
1ـ حافظ أبو جعفر طبری، (الولایه)؛
2ـ حافظ أبو اسحاق ثعلبی (الکشف و البیان، ص 234)؛
3ـ حافظ أبو نعیم اصفهانی (ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص 86)؛
4ـ واحدی نیشابوری (اسباب النزول، ص 135)؛
5ـ حاکم حسکانی (شواهد التنزیل، ج 1، ص 255)؛
6ـ حافظ ابن عساکر شافعی (تاریخ مدینه دمشق، ج 12، ص 237)؛
7ـ فخر الدین رازی شافعی (تفسیر کبیر، ج 12، ص 49)؛
8ـ شیخ الاسلام حموئی (فرائد السمطین، ج 1، ص 158)؛
9ـ نور الدین ابن صباغ مالکی (الفصول المهمه، ص 42)؛
10ـ جلال الدین سیوطی (الدر المنثور، ج 3، ص 116)؛
11ـ بدر الدین عینی (عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، ج 18، ص 206)؛
12ـ قاضی شوکانی (فتح القدیر، ج 2، ص 60)؛
13ـ شهاب الدین آلوسی (روح المعانی، ج 6، ص 196)؛
14ـ شیخ محمد عبده (المنار، ج 6، ص 463).
قراینی که دلالت بر ولایت دارد
در آیه «تبلیغ» دو قرینه وجود دارد که بر مسئله ولایت علی(ع) دلالت میکند.
الف) اهتمام خداوند متعال به مسئله، زیرا خداوند فرمود: «و اگر این دستور را امتثال نکنی، رسالت را ابلاغ ننمودهای.»
ب) از آیه شریفه استفاده میشود: آنچه بر او نازل شده، مهمّ و سنگین بوده است.
سنگینی مسئله به جهت خوف از خود نبوده، بلکه خوف آن حضرت از جهت مردم بوده است، لذا خداوند برای تسکین خاطر آن حضرت فرمود: «وَ الله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).
2ـ آیه اکمال
آیه اکمال، از جمله آیاتی است که دلالت ضمنی بر ولایت و امامت علی(ع) دارد. خداوند میفرماید: (ألْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دیناً)؛[23] «امروز دینتان را بر شما کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کرده و راضی شدم بر شما که اسلام دین شما باشد.»
در روایات فراوانی اشاره شده که بعد از واقعه غدیر، این آیه در شأن امام علی(ع) نازل شده است.
الفاظ حدیث
الف) ابو نعیم اصفهانی، به سند صحیح از ابی سعید خدری، نقل میکند: «پیامبر(ص) در غدیر خم مردم را به علی(ع) دعوت کرد و دستور داد تا زیر درختی را جاروب کنند، سپس علی(ع) را دعوت کرده و دو دست او را بلند نمود، ـ به حدی که مردم زیر بغلهای رسول خدا(ص) را مشاهده نمودند ـ قبل از این که مردم متفرق شوند، این آیه بر پیامبر نازل شد: (الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...) پس رسول خدا(ص) فرمود: خدا اکبر است بر اکمال دین و اتمام نعمت... سپس فرمود: هر که من مولایم اویم، این علی(ع) مولای اوست...»[24]
ب) خطیب بغدادی، به سند صحیح از ابی هریره نقل میکند: «هر کس روز هیجده ذیالحجة را روزه بدارد، خداوند برای او ثواب شصت ماه روزه را مینویسد و آن، روز غدیر است؛ آن زمانی که پیامبر، دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم، گفتند: آری! فرمود: هر که من مولای اویم، علی مولای اوست. در این هنگام عمر بن خطاب گفت: مبارک باد، مبارک باد، ای پسر علی بن ابی طالب! مولای من و مولای هر مسلمانی گردیدی. آنگاه این آیه نازل شد: (الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...).[25]
ج) ابن عساکر نیز، همین مضمون را به طریق صحیح، در تاریخ خود نقل نموده است.[26]
آیه «اکمال» و راویان عامه
علمای امامیه بر نزول آیه «اکمال» بر پیامبر در غدیر، اتفاق دارند، علاوه بر آن عده زیادی از علمای اهل سنت نیز با امامیه موافقند، از قبیل:
1ـ ابوجعفر محمد بن جریر طبری؛
2ـ ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی؛
3ـ ابو عبدالله حاکم نیشابوری؛
4ـ ابوبکر ابن مردویه اصفهانی؛
5ـ ابو نعیم اصفهانی؛
6ـ ابوبکر احمد بن حسین بیهقی؛
7ـ ابوبکر خطیب بغدادی؛
8ـ ابوالحسن ابن المغازلی؛
9ـ ابوالقاسم حاکم حسکانی؛
10ـ خطیب خوارزمی؛
11ـ ابوالقاسم ابن عساکر دمشقی؛
12ـ سبط بن جوزی؛
13ـ شیخ الاسلام حموینی؛
14ـ ابن کثیر دشمقی؛
15ـ جلال الدین سیوطی.
دلالت آیه بر امامت و ولایت
نازل شدن آیه اکمال، بعد از خطبه غدیر، شاهد صدقی بر قول رسول خداست که فرمود: «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه» زیرا، معنایی غیر از امامت و خلافت، سزاوار نیست که از آن به «اکمال دین» تعبیر شود.[27]
3ـ آیه «سأل سائل»
از جمله آیاتی که بعد از واقعه غدیر، بر پیامبر نازل شد، آیات اول سوره «معراج» است؛ آن جا که میفرماید: (بِسْمِ اللهِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، سَأَلَ سائِل بِعَذا واقِع، لِلْکافِرین لَیْسَ لَهُ دافِع، مِنَ الله ذِی المَعارِج...) «سؤال کنندهای از خداوندی که صاحب معارج است، از عذابی که واقع است سؤال کرد، برای کافران دفعکنندهای نیست.»
الفاظ حدیث
الف) ابو اسحاق ثعلبی، میگوید: «از سفیان بن عیینه سؤال شد: آیه (سَألَ سائِلٌ...) در حق چه کسی نازل شده است. او در جواب گفت: از من سؤالی کردی که هیچکس قبل از تو نپرسیده بود. پدرم حدیثی از جعفربن محمد از پدرانش برای من نقل کرد: هنگامی که رسول خدا(ص) به غدیر خم رسید، مردم را ندا داد و پس از اجتماع مردم دست علی(ع) را گرفت و بلند نمود، و فرمود: «هرکس من مولای اویم پس علی مولای اوست».
این خبر در تمام بلاد، پخش شد وقتی این خبر به حارث بن نعمان رسید، نزد رسول خدا آمد از شتر خود پیاده شد، و به رسول خدا گفت: ای محمد! ما را به شهادت دادن به توحید و رسالت امر نمودی، قبول کردیم. ما را به نماز پنجگانه، زکات، روزه و حج امر نمودی، همه را پذیرفتیم و قبول کردیم، به این امور اکتفا نکردی و دست پسر عموی خود را بلند کردی و او را بر ما تفضیل دادی و گفتی: هر که من مولای اویم این علی مولای اوست. آیا این عمل از جانب توست یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: قسم به کسی که به جز او خدایی نیست، این عمل از جانب خداوند بوده است! در این هنگام حارث بن نعمان برگشت در حالی که اینگونه زمزمه میکرد: «خدایا! اگر آنچه محمد میگوید حق است، از آسمان بر ما سنگی ببار و یا ما را به عذابی دردناک مبتلا گردان.» هنوز به شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر زمین فرود آمد و بر فرق او رسید و از پایین او بیرون آمد، و او را به جهنّم واصل کرد.
در این هنگام این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِل بِعَذا واقِع، لِلْکافِرین لَیْسَ لَهُ دافِع...).[28]
ب) ابو عبید هروی این حدیث را به همین مضمون، در تفسیرش به نام «غرایب القرآن» نقل نموده است.[29]
ج) شیخ الاسلام حمّوئی، این مضمون را در کتاب (فرائد السمطین) در باب 15 نقل کرده است.[30]
راویان حدیث، از عامه
مضمون این حدیث را، تعدادی از علمای اهل سنت، در کتابهای خویش نقل نمودهاند؛ از قبیل:
1ـ حافظ ابو عبیده هروی (غریب القرآن)؛
2ـ ابو اسحاق ثعلبی (الکشف و البیان، ص 234)؛
3ـ حاکم حسکانی (شواهد التنزیل، ج 2، ص 383)؛
4ـ ابوبکر یحیی قرطبی (الجامع لأحکام القرآن، ج 18، ص 278)؛
5ـ سبط بن الجوزی (تذکرة الخواص، ص 30)؛
6ـ شیخ الاسلام حمّویی (فرائد السمطین، ج 1، ص 92)؛
7ـ نور الدین ابن صباغ ملکی (الفصول المهمّه، ص 41)؛
8ـ نور الدین سمهودی شافعی (جواهر العقدین، ص 179)؛
9ـ زین الدین مناوی شافعی (شرح جامع الصغیر، ج 6، ص 218)؛
10ـ برهان الدین حلبی شافعی (السیرة الحلبیّه، ج 3، ص 274)؛
11ـ سید مؤمن شبلنجی (نور الابصار، ص 159)؛
12ـ شیخ عبدالرحمن صفوری (نزهة المجالسف ج 2، ص 387)؛
13ـ شیخ محمد عبده (المنار، ج 6، ص 464)؛
14ـ قندوزی حنفی (ینابیع المودّه، ص 274)؛
15ـ حافظ گنجی شافعی (کفایة الطالب).
دلالت حدیث
حارث بن نعمان از حدیث غدیر ولایت و سرپرستی را فهمیده، و لذا به جهت عنادی که داشته تقاضای مرگ کرده است.
شیعهشناسی، پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج 2، صص: 632ـ653
پینوشتها:
----------------
1 . طبقات ابن سعد، ج 3، ص 225؛ مقریزی، المتاع، ص 511 و ارشاد الساری، ج 6، ص 329.
2 . مائده (5)، آیه 67.
3 . مائده (5)، 6.
4 . الغدیر، ج 1، ص 31ـ36.
5 . البدایة و النهایه، ج 5، ص 183، طبقات الحفّاظ، ج 2، ص 54.
6 . الغدیر، ج 1، ص 154.
7 . همان
8 . تذکرة الحفّاظ، ج 3، ص 231
9 . الغدیر.
10 . عمده ابن بطریق، ص 114ـ115.
11 . ارشاد الساری، ج 7، ص 280.
12 . انوار التنزیل، 552.
13 . کشاف، ج 3، ص 523.
14 . مدارک التنزیل، ج 3، ص 294.
15 . تفسیر جلالین.
16 . اسد الغابه، ج 6، ص 136، تاریخ دمشق، ج 12، ص 236، الصواعق المحرقه، ص 43، نوادر الاصول، ج 1، ص 163، السیرة الحلبیه، ج 2، ص 374 و... .
17 . ابن قیم، زاد المعاد، ج 1، ص 129.
18 . الریاض النضره، ج 2، ص 289؛ اسد الغابه، ج 4، ص 54 و...
19 . مائده (5)، آیه 67.
20 . تفسیر حبری، ص 262.
21 . ابی نعیم اصفهانی، ما نزل من القرآن فی علی(ع).
22 . ابن عساکر، ترجمة الامام علی(ع)، ج 2، ص 86.
23 . مائده (5)، آیه 3.
24 . خصائص الوحی المبین، ص 61ـ62.
25 . تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
26 . تاریخ دمشق، ترجمه الامام علی(ع)، رقم احادیث، 575، 578 و 585.
27 . خلاصه عبقات الانوار، ج 8، ص 275.
28 . الکشف و البیان، ص 234.
29 . غرائب القرآن.
30 . فرائد السمطین، ج 1، ص 82، ح 63.