تقیه چیست؟(1)

بسم الله

یکی از شبهاتی که وهابت در سفرهای حج برای حجاج به وجود می آورند درباره تقیه است .که عریران ما از خود یا از دیگران می پرسند که تقیه چیست؟ آیا در اسلام حکمی بنام تقیه وجود دارد؟ آیا تقیه باعث کذب و یا نفاق نشده و وسیله‏ای برای پوشاندن عقاید واقعی انسان نیست؟
 اما پاسخ های این سوالات
پاسخ اول:
تقیّه در لغت از ریشه وقایه به معنی حفظ چیزی از خطر و ضرر است. چنان که تقوا نیز از ریشه است. تقوا یعنی نگهداری نفس از محرمات الهی. بنابراین، تقیّه به معنی حفظ جان یا شرف و آبرو یا مال از خطر دیگری است از طریق اظهار کردن عقیده یا عملی که برخلاف مذهب او و موافق با مذهب دیگری است. آنچه گفته شد، معنی لغوی و عرفی تقیّه است و در اصطلاح شرعی عبارت است از جلوگیری از ضرری که ممکن است از جانب دیگری به انسان برسد از طریق موافقت کردن قولی یا فعلی با او در امری برخلاف حق است.[1] به عبارت دیگر تقیه در اصطلاح شرعی عبارت است از اظهار کردن امری برخلاف حکم دین از طریق قول یا فعل به انگیزه حفظ جان یا مال یا شرف و آبروی خود یا دیگری.[2]
عقل و تقیه
تقیه، در اصل امری است عقلی و بر اساس قاعده عقلی اهم و مهم استوار است، سیره عقلاء بشر ـ اعم از متشرعه و غیرمتشرعه ـ بر این استوار بوده که هرگاه حفظ جان و مال و آبروی خود را در خطر می‏دیده‏اند، و حفظ آن را در گرو اظهار قول یا فعلی برخلاف مذهب مورد قبول خود، و موافق با مذهب کسی که از ناحیه او احساس خطر می‏شده است، می‏دیده‏اند، از طریق تقیه، خطر دشمن را برطرف می‏کرده‏اند. اکنون نیز در جوامع بشری این سیره استمرار و استقرار دارد. چنان‏که در مواردی که امری مهمتر از جان یا مال و یا عرض و آبرو در خطر قرار گیرد، آن را مقدم داشته و از مال و جان خود دست می‏شویند.
شکی نیست که در مصادیق و موارد اهم و مهم ممکن است اختلاف نظرهایی میان پیروان مکاتب و مذاهب مختلف وجود داشته باشد، ولی این‏گونه اختلافات، با اتفاق نظر عقلاء در حکم کلی تقیه منافاتی ندارد. چنان‏که مصادیق مورد اتفاق همه عقلا نیز یافت می‏شود. مثلا حفظ امنیت عمومی از مصالحی است که همه عقلای بشر برای آن اهمیت ویژه‏ای قایلند، و برای آن دست از مال و جان خویش می‏شویند.
قرآن و تقیّه
برخی از آیات قرآن به روشنی بر تقیه به عنوان یک قاعده شرعی دلالت می‏کند.
1‍ـ (لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شیء الا ان تتقوا منهم تقاة)[3] مفاد آیه این است که نباید مؤمنان به جای اینکه با یکدیگر پیوند مودت و نصرت برقرار کنند، کافران را به عنوان یاور و دوست خود برگزینند، هر کسی چنین کند در پیشگاه الهی مقام و منزلتی ندارد، یعنی کاری برخلاف رضای الهی انجام داده است. مگر آن که از کافران بر حذر باشد و در شرایط تقیه قرار گیرد، در آن صورت پیوند مودت و نصرت با کافران مجاز خواهد بود.
مراغی در تفسیر این آیه گفته است: «علمای اسلامی از این آیه جواز تقیه را استنباط کرده‏اند. یعنی این که انسان سخنی بگوید یا کاری انجام دهد که برخلاف حق باشد، برای جلوگیری از ضرری که از دشمن به جان یا آبرو و شرف یا مال او وارد می‏شود».[4]
2ـ (من کفر بالله بعد ایمانه الا من اکراه و قلبه مطمئن بالایمان ولکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم).[5]
مفاد آیه کریمه این است که هر کسی پس از ایمان آوردن با قصد و اختیار کفر را برگزیند و اظهار کفر کند، مشمول غضب و عذاب الهی خواهد شد، مگر کسانی که مورد اکراه و اجبار واقع شوند، و با این که قلبشان سرشار از ایمان است، برای حفظ جان خویش اظهار کفر نمایند، چنین افرادی مشمول غضب و عذاب الهی نخواهند بود. و این چیزی جز قاعده و قانون تقیه نیست.
محدثان و مفسّران اسلامی ـ اعم از شیعه و اهل سنت ـ نقل کرده‏اند که این آیه درباره عماریاسر نازل شده است که وی و پدر و مادرش (یاسر و سمیه) و عده‏ای از اصحاب پیامبر(ص) مورد شکنجه و آزار مشرکان واقع شدند، یاسر و سمیه در اثر آن شکنجه‏ها به شهادت رسیدند، و عمار چیزی به زبان آورد که مورد خواست مشرکان بود، بدین جهت از شکنجه مشرکان نجات یافت و جان خود را حفظ کرد. نسبت به عمل خود بیمناک گردید و با چشمان اشکبار نزد پیامبر(ص) آمد، و جریان را برای پیامبر(ص) بازگو کرد، پیامبر(ص) در حالی که او را نوازش می‏کرد فرمود اگر بار دیگر نیز از تو چنین خواستند، عمل کن. در این هنگام آیه کریمه مورد بحث نازل گردید.[6]
3ـ (و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه اتقتلون رجلا ان یقول ربی الله...)[7] مؤمن آل فرعون به حضرت موسی(ع) ایمان آورده بود، و با او رابطه پنهانی داشت. و حضرت موسی را از نقشه قتل او توسط فرعونیان آگاه نمود: (قال یا موسی ان الملأ یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج انّی لک من الناصحین).[8] ولی ایمان خود را از فرعونیان مکتوم می‏داشت. پنهان داشتن ایمان جز به این نبود که اقوال و افعالی را اظهار نمایند که با عقاید فرعونیان هماهنگ بود، ولی برخلاف حق بود. و او این کار را هم برای حفظ جان خود و هم برای کمک به حضرت موسی و حفظ جان او از خطر فرعونیان انجام می‏داد. بنابراین او به اصل تقیه عمل می‏کرد. و قرآن کریم عمل او را با تکریم و ستایش یاد می‏کند.
4ـ گذشته از آیات یاد شده، عموم یا اطلاق آیات ذیل نیز بر جواز یا وجوب تقیه دلالت می‏کند:
ـ (و لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکة) (بقره/ 195).
ـ (لا یکلف الله نفسا الا ما أتاها) (طلاق / 7).
ـ (ما جعل علیکم فی الدین من حرج)[9] (حج / 78).
تقیه از مسلمان
آیات سه‏گانه اخیر که به عموم یا اطلاق آنها بر جواز تقیه استدلال شد، تقیه از کافر و مسلمان را به طور یکسان شامل می‏شوند، اما سه آیه نخست مربوط به تقیه مسلمان از کافر می‏باشد، با این حال به حکم این که مورد مخصّص نیست. و ملاک عمومیت دارد، این آیات تقیه از مسلمان را نیز شامل می‏شوند.
فخرالدین رازی در تفسیر آیه نخست (آل عمران/28) گفته است: «ظاهر آیه بر این دلالت می‏کند که تقیه مربوط به کفار است، ولی مذهب امام شافعی این است که هرگاه حالتی که اگر در مورد کفار پیش آید، تقیه جایز است، در مورد مسلمانان هم تحقّق یابد، تقیه در آن جایز خواهد بود. از نظر امام شافعی، تقیه در مورد حفظ جان مسلم است، و در مورد حفظ مال نیز احتمال آن را ترجیح داده است، زیرا پیامبر(ص) فرموده است: «حرمة مال المسلم کحرمة دمه» و نیز فرموده است «من قتل دون ما له فهو شهید»[10]
مراغی نیز در تفسیر آیه دوم (نحل/ 106) گفته است: مدارا کردن با کافران، ستمگران، و فاسقان مشمول حکم تقیه است، نه این که انسان با آنان به نرمی سخن بگوید، و از مال خود به آنان ببخشد، یا با تبسم و خشرویی با آنها برخورد کند، تا از تعرض آنان نسبت به عرض و آبروی خود در امان باشد»[11]
یعقوبی و دیگران نقل کرده‏اند که وقتی بسر بن ابی ارطاة به مدینه حمله کرد، و جابربن عبدالله را احضار نمود. جابر به ام سلمه گفت: بیعت کردن با او ضلالت است، و اگر بیعت نکنم بیم آن دارم که مرا به قتل برساند. ام سلمه به او گفت: با او بیعت کن، زیرا اصحاب کهف از روی تقیه در مراسم مخصوص قوم خود شرکت می‏کردند و لباس‏هایی چون لباسهای مخصوص آنان بر تن می‏کردند.[12]
طبری در تاریخ خود ماجرای محنت در مسئله خلق قرآن را توسط مأمون عباسی نقل کرده و یادآور شده است که جمع کثیری از قضات و محدثان که تحت فشار و تهدید مأمون واقع شده بودند، به مخلوق بودن قرآن اذعان کردند، و آن‏گاه که نسبت به این اقدام خود مورد نکوهش برخی قرار گرفتند، عمل خود را از قبیل کاری که عمار یاسر در برابر کافران انجام دادن دانسته و آن را توجیه نمودند.[13] این واقعه به روشنی بر این حقیقت دلالت می‏کند که تقیّه قاعده‏ای است کلی و به کافران اختصاص ندارد، هرگاه شرایط آن فراهم شود، خواه در مورد مسلمانان باشد یا کافران، می‏توان آن را بکار گرفت.
تقیّه در روایات اهل بیت(ع)
تا این‏جا ثابت شد که تقیّه قاعده و روشی است عقلایی و از ضروریات زندگی بشر به شمار می‏رود. و در شرایع آسمانی نیز به رسمیت شناخته شده است.
و مسلمانان ـ فارغ از گرایش‏های مذهبی ـ آن را بکار گرفته‏اند. با این حال در روایات ائمه طاهرین(ع) نسبت به تقیّه تأکید و اهتمام ویژه‏ای به چشم می‏خورد. تا آنجا که در روایات متعدد آمده است:
«لاایمان لمن لاتقیّه له»[14] و «لادین لمن لاتقیة له». و امام باقر(ع) فرموده است: «التقیة من دینی و دین اَبائی»[15] نظیر این سخن از امام صادق(ع) نیز روایت شده است.[16]
از مطالعه مجموع روایات اهل بیت(ع) درباره تقیه، به دست می‏آید که آنان دوگونه تقیّه را به کار می‏گرفته و به شیعیان خود توصیه می‏کرده‏اند. یکی تقیه خوفی و دیگری تقیّه مداراتی. روایات مربوط به تقیه خوفی فراوان‏تر از روایات مربوط به تقیه مداراتی است.
تقیّه خوفی گاهی مربوط به خطر و ضرر بر جان یا عرض و آبرو یا مال خود شخص است، و گاهی مربوط به خطر و ضرر بر جان یا عرض یا مال مؤمنان دیگر و بستگان خویش است. و گاهی مربوط به خطر و ضرر بر اسلام و مذهب. و تقیه مداراتی در جایی است که خوف و ترس نسبت به امور یاد شده وجود ندارد، ولی انسان با بکار گرفتن روش تقیّه بهتر می‏تواند مسئولیت دینی خود را در هدایت و ارشاد دیگران، و تقویت و حدت و اخوت اسلامی انجام دهد، در احادیثی که از تقیه به عنوان سپر و سنگ (جُنّه، تُرس) یاد شده تقیّه خوفی مقصود است و روایاتی که به حسن معاشرت و التزام به اعمال پسندیده سفارش کرده است، بیشتر با تقیه مداراتی مناسبت دارد، یعنی هدف عمده و اساسی از آن جلب نظر مخالفان به شیعه و آیین تشیع است، اگرچه در حفظ جان و آبرو و مال شیعیان نیز مؤثر خواهد بود.
هشام بن حکم از امام صادق روایت کرده که فرمود: از انجام کاری که به واسطه آن ما را سرزنش می‏کنند بپرهیزید، زیرا فرزند ناخلف کارهایی می‏کند که پدرش به واسطه آن ملامت می‏شود، برای آن کس که خود را به او وابسته‏اید (ائمه اهل بیت(ع)) مایه زینت باشید نه مایه عیب و زشتی. با جماعت‏های آنان نماز بگذارید، بیمارانشان را عیادت کنید؛ جنازه‏هایشان را تشییع نمایید، در هیچ کار خیری آنان بر شما پیشی نگیرند. سپس فرمود: «و الله ما عبدالله بشیء أحب الیه من الخباء»: به خدا سوگند خداوند به چیزی که نزد او از «خباء» محبوب‏تر باشد، عبادت نشده است هشام پرسید «خباء» چیست؟ امام(ع) فرمود: «التقیّه».[17]
در روایات متعدد، ائمه طاهرین(ع) آیه کریمه (و لا تستوی الحسنة و لاالسیئة ادفع بالتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کأنّه ولی حمیم و لا یلقاها الا الذین صبروا، و لا یلقاها الا ذوحظ عظیم) (فصلت/ 34) را به تقیه تفسیر کرده‏اند. روشن است که مقصود تقیه مداراتی است. دلیل روشن بر این مطلب این است که آیه قبل از آیه یاد شده مربوط به دعوت به توحید و خداپرستی است چنان که می‏فرماید: «و من احسن قولا ممن دعا الی الله و عمل صالحا و قال انّنی من المسلمین» (فصلت/ 33).
تاریخ شیعه و ضرورت تقیه
تاریخ شیعه نشان‏دهنده این حقیقت تلخ است که پیوسته از طرف حکومت‏های ستمکار در جهان اسلام که طرفدار مذاهب غیرشیعی بوده‏اند، تحت فشار بوده و مورد انواع شکنجه‏ها و ظلم و ستم‏ها قرار گرفته‏اند، این وضعیت در دوران ائمّه طاهرین که حکومت‏های اموی و عباسی بر اریکه قدرت سیاسی قرار داشتند بسیار شدید و هولناک بود. هرگونه آزادی سیاسی و اجتماعی از شیعیان سلب شده بود، و در مواردی حتی ارتباط با خاندان علوی بزرگترین جرم سیاسی به شمار می‏رفت. بدیهی است در چنین شرایطی حفظ تشیع که تبلور اسلام راستین است، جز با بکارگیری روش تقیه (اعم از تقیه خوفی و مدراتی) امکان‏پذیر نبود.
باتوجه به این شرایط می‏توان به واقع‏نگری، دوراندیشی و روش و منش حکیمانه ائمه بیت(ع) پی برد. آنان با بکارگیری چنین شیوه خیرخواهانه و مصلحت اندیشانه توانستند حقایق دین را برای مردم بیان کنند، و با تحریف‏های معنوی که به عمد یا سهو توسط افرادی در آیین اسلام می‏شد، به گونه‏ای شایسته و استوار مبارزه کنند. و مذهب تشیع را ـ اگر چه با تحمل مشقت‏ها و پرداختن هزینه‏های سنگین ـ حفظ نمایند.
کسانی که تأکید بر تقیه را بر مذهب شیعه عیب می‏‏شمارند اگر با دیده انصاف به حقایق تاریخی بنگرند، و از تعصب و لجاج و فتنه‏انگیزی میان مسلمانان دست بردارند، در قضاوت و داوری خود تجدید نظر خواهند کرد، و بر حقانیت او دراین مسئله ـ همچون دیگر مسایل دینی ـ اذعان خواهند نمود. در حقیقت، اگر بناست در این باره کسی مورد ملامت و نکوهش قرار گیرد، این حکومت‏های جابر اموی و عباسی و دیگر حکومت‏های ستمکار در دنیای اسلامند که باید مورد ملامت و نکوهش واقع شوند، حکومت‏هایی که مع‏الاسف خود را پیور و طرفدار مذهب اهل سنت می‏دانستند، و بدترین ظلم و ستم‏ها را در حق شیعه اعمال می‏کردند. همچنین باید آن دسته از علمای اهل سنت مورد ملامت و نکوهش واقع شوند، که بر مباح بودن جان و مال و عرض شیعیان فتوا داده و حکومت‏ها را بر اعمال شکنجه و قتل و غارت شیعیان ترغیب می‏کردند.
فشارهای سیاسی و شکنجه‏ها و کشتارهایی که توسط حکومت‏های اموی و عباسی و دیگر حکومت‏های جابر در جهان اسلام درباره شیعیان انجام گرفته است، از بدیهات تاریخ اسلام و از دردناک‏ترین فجایع تاریخی به شمار می‏رود، که گوشه‏هایی از آن در کتب تاریخ ـ نه فقط کتابهای شیعی، بلکه کتب تاریخ اهل سنت ـ نقل شده است، با این حال عناد و لجاج کسانی چون موسی جار الله[18] را بر آن داشته است که با روشی سفسطه‏گرایانه، همه این حقایق تاریخی را انکار کرده و ادعا نماید که هیچگاه شیعه‏ای به خاطر اعلان عقیده‏اش به قتل نرسیده است، و آنچه در این باره نقل شده است ساخته شیعیان است. گویا وی کتابهایی چون کامل ابن اثیر را ندیده و نخوانده، یا دیده و خوانده، و مؤلف آن را شیعی پنداشته، و یا عمداً چنین حقایق روشنی را انکار کرده است!.
پاسخ به دو شبهه
شبهه اول: برخی از وهابیان که گویی فلسفه آنان در خصومت با شیعه خلاصه شده و در این راه هر گفتار و کرداری بر آنان مباح و رواست هرچند تحریف حقایق و کذب و افترا و دادن نسبت‏های ناروا باشد، عقیده شیعه را در مسئله تقیه مستلزم کذب محض یا نفاق آشکار دانسته و با چنین تصویری از تقیه آن را مردود اعلان کرده‏اند.[19]
پاسخ
اوّلاً: تقیه ـ چنان که بیان گردید ـ از مختصّات شیعه نیست، بلکه عموم مسلمانان و بلکه همه عقلای بشر آن را پذیرفته و بکار بسته‏اند، پس اگر تقیه مستلزم کذب یا نفاق است، این اشکال بر همه مسلمانان وارد است، و نه فقط بر شیعه.
و ثانیاً: کذب در مواردی که مصلحت اهمی بر آن مترتب شود، از نظر عقلی و شرعی جایز است.
البته در صورت امکان، لازم است توریه نماید، چنان که در حدیث آمده است: «انّ فی المعاریض لمندوحة عن الکذب». از موارد آن ـ چنان که در کتب فقهی بیان شده است ـ اصلاح ذات البین است که در شرع مقدس اسلام از اهمیت بالایی برخوردار است. چنان که پیامبر اکرم(ص) درباره آن فرموده است: «صلاح ذات البین افضل من عامّة الصلاة و الصیام».[20]
و ثالثاً: نفاق ـ آن گونه که در قرآن کریم و روایات بیان شده است ـ عبارت است از این که انسان حق را اظهار کند و در درون به باطل اعتقاد داشته باشد، در حالی که در تقیه، انسان باطل را اظهار می‏کند و در باطن به حق عقیده دارد.
در قرآن کریم منافقان و عمل منافقانه با شدت تمام مورد نکوهش قرار گرفته است، در حالی که در آیاتی که پیش از این نقل گردید، تقیه به عنوان کاری پسندیده و مشروع شناخته شده است. و پیامبر اکرم(ص) به عمار یاسر توصیه کرد که هرگاه تحت شکنجه و آزار مشرکان و کافران قرار گرفت می‏تواند با استفاده از روش تقیه، از آنان رهایی یابد.
شبهه دوم:
شبهه دیگری که برخی از وهابیان درباره تقیه بر مذهب شیعه وارد کرده‏اند این است که گفته‏اند چون در مذهب شیعه تقیه به عنوان یک قاعده کلی پذیرفته شده است، نمی‏توان بر عقاید و آراء واقعی آنان پی برد زیرا در همه مسایل احتمال تقیه داده می‏شود، و در نتیجه اقوال و آراء آنان فاقد اعتبار علمی است.
پاسخ
این شبهه گاهی درباره روایات ائمه طاهرین(ع) مطرح می‏شود، و گاهی در مورد اقوال علمای شیعه، در مورد نخست یادآور می‏شویم:
اولاً: ائمه طاهرین(ع) به شیوه‏های مناسب راه تشخیص احکام واقعی را از احکام تقیه‏ای بیان کرده‏اند، مثلا در مورد روایات متعارض یکی از مرجحات این است که با اقوال مذاهب مخالف مذهب اهل بیت(ع) مخالفت داشته باشد.
ثانیاً: اگر به فرض کسی نتوانست حکم واقعی را از حکم تقیه‏ای باز شناسد، مطابق دیگر قواعد شناخته و پذیرفته شده با اجتهاد عمل می‏کند، و از این نظر برای پیروان مذهب اهل بیت(ع) هیچگونه مشکل نظری یا عملی لاینحل پیش نخواهد آمد. دیگران نیز، وقتی می‏خواهند درباره مذهب اهل بیت(ع) داوری کنند، لازم است با در نظر گرفتن همه جوانب امر، که اصل تقیه نیز از آن جمله است، به داوری بنشینند. و از هرگونه پیشداوری و تفسیر به رأی بر حذر باشند.
ثالثاً: چنین نیست که در همه معارف نظری یا احکام عملی و قضایای اخلاقی تقیه راه داشته باشد. تا نتیجه آن این باشد که انسان در فهم مذهب اهل بیت در قلمرو معارف و احکام اسلامی دچار حیرت گردد. تقیه، اگر چه یک اصل عقلایی و شرعی است، ولی اصلی است ثانوی نه اولی. بنابراین، اصل اولی درباره احادیث ائمه طاهری(ع) عدم تقیه است، احتمال تقیه در موارد محدود و مخصوص است که شناخت آنها بر اهل معرفت و تحقیق و آشنایان به مبانی اهل بیت(ع) کار دشواری نخواهد بود.
درباره اقوال و آراء علمای شیعه یادآور می‏شویم، دیدگاههای آنان در کتابهای بیشمار تفسیری، کلامی و فقهی آنان نقل و در کتابخانه‏ها و مراکز علمی دنیا منتشر شده است.
دیدگاه‏های آنان چند دسته است، برخی مورد اجماع و اتفاق آنان است، و برخی مورد قبول اکثریت یا مشهور میان آنهاست، و برخی نیز مورد اختلاف نظر است، و اجماع یا شهرتی در آنها وجود ندارد. و در هر صورت، آراء و نظریات آنان مکتوم و سرّی نیست.
تا دیگران نتوانند به آنها دست یابند، یا درباره عقاید و آراء واقعی آنها دچار تردید شوند. آری، غرض ورزان و بیماردلانی چون کسانی که چنین شبهاتی را مطرح می‏کنند، به جای آن که برای آشنایی با مذهب شیعه به کتابهای معتبر، و علمای بزرگ و اقوال مشهور میان علمای شیعه رجوع کنند، به اقول شاذ و غیر معتبر یا کم اعتبار رجوع می‏کنند، و آنها را به عنوان عقاید و آراء شیعه منتشر می‏سازند، و یا با پیش داوری‏های خود، عقاید و آراء مذهب شیعه را تحریف کرده و اذهان ناآگاهان را نسبت به آن دچار تردید و شبهه می‏سازند.
در بری از کتب ملل و نحل و کلام[21] به شیعه نسبت داده‏اند که آنان اظهار کفر را بر پیامبران به دلیل تقیه جایز می‏شمارند. این در حالی است که علمای بزرگ شیعه تصریح کرده‏اند که در چنین موردی تقیه جایز نیست، زیرا لازمه آن این است که دین الهی هیچگاه به مردم ابلاغ نگردد. چون معمولاً، پیامبران در آغاز بعثت دشمنان بسیاری داشتند، و شرایط آنان از روشن‏ترین شرایط تقیه بوده است، هرگاه تقیه برای آنان جایز باشد، و به جای اظهار توحید، اظهار کفر و شرک کنند، هیچگاه دین حق به بشر ابلاغ نخواهد شد، و این، یعنی نقض غرض آشکار نبوت.[22]
مستثنیات تقیه
همان‏گونه که یادآور شدیم تقیّه ـ به ویژه تقیه خوفی ـ اصلی است ثانوی و غرض عمده آن حفظ جان و شرف و مال، و نیز حفظ دین و شریعت است، حال اگر حفظ امور یاد شده متوقف بر تقیه باشد، تقیه واجب خواهد بود، و اگر تقیه نتیجه‏ای برخلاف غرض مزبور داشته باشد، حرام خواهد بود. این گونه موارد را به عنوان مستثنیات تقیه نام برده‏آند، در این جا مناسب است سخن امام خمینی را درباره موارد حرمت تقیه یادآور شویم:
1ـ در برخی از محرمات و واجباتی که در نظر شارع و متشرعه اهمیت ویژه‏ای دارند، تقیه جایز نیست، مانند ویران کردن کعبه معظمه و مشاهد مشرفه، رد کردن اسلام و قرآن، و تفسیر آن به گونه‏ای که حقیقت دین تحریف گردیده، و مانند مذاهب الحادی معرفی شود.
2ـ هرگاه تقیه کننده از موقعیت ویژه‏ای در میان مسلمانان برخوردار است که ارتکاب فعل حرامی یا ترک واجبی از روی تقیه موجب وهن مذهب و شکستن حرمت دین گردد، تقیه بر چنین فردی جایز نیست. و شاید به همین جهت است که امام صادق(ع) فرموده است «در شرب خمر تقیه نخواهم کرد».
3ـ هرگاه اصلی از اصول اسلام یا یکی از ضروریات دین در معرض خطر باشد، تقیه در مورد آن جایز نیست، مانند این که حاکمان جابر تصمیم بگیرند که احکام مربوط به ارث یا طلاق یا نماز یا حج را تغییر دهند.[23]
علی ربانی گلپایگانی، درآمدی بر شیعه‏شناسی، صص: 234ـ247

( انشاالله پاسخ دوم با این شبهه را در پست بعدی خواهم آورد.)

پی‌نوشت‌ها:
--------------------------------------------------------------------------------

1 . التحفظ علی ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق، شیخ انصاری، رساله تقیه.
2 . اظهار خلاف الواقع فی الأمور الدینیة بقول أو فعل خوفاً و حذرا علی النفس او المال او العرض المعبر.
3 . آل عمران/28.
4 . تفسیر المراغی: 3/136.
5 . نحل/ 106.
6 . مجمع البیان: 3/ 388؛ تفسیر الکشاف: 2/430؛ تفسیر ابن کثیر: 4/288.
7 . مؤمن/ 28.
8 . قصص/ 20.
9 . نقض الوشیعة: ص 184.
10 . مفاتیح الغیب: 6/13؛ تفسیر آیه 28 آل عمران.
11 . تفسیر المراغی: 3/136.
12 . تاریخ الیعقوبی: 2/100.
13 . تاریخ طبری: 10/284ـ292.
14 . وسائل الشیعه، ج 6، کتاب الأمر به معروف و النهی عن المنکر، ابواب الأمر و النهی، باب 24، روایات: 2، 3، 6، 22، 25، 29، 31.
15 . همان، حدیث 2.
16 . همان، حدیث 23.
17 . وسائل الشیعة، مدرک قبل، باب 26، حدیث 2.
18 . نویسنده کتاب «الوشیعة فی نقض عقائد الشیعة». علامه سید محسن امین کتاب «نقض الوشیعة» یا «الشیعة بین الحقائق و الاوهام» را در رد آن نوشته است. درباره نقد این قسمت از سخنان او به کتاب نقض الوشیعة: ص 197ـ201 رجوع شود.
19 . از کسانی که این مطلب را مطرح کرده است، محمد عبدالستار در کتاب «بطلان عقاید الشیعة» و موسی جارالله در کتاب «الوشیعة» و احسان الهی ظهیر در کتابهای خود علیه شیعه است.
20 . نهج البلاغة، بخش وصایا، شماره 47.
21 . شرح المواقف: 8/264؛ شرح المقاصد: 5/50.
22 . ارشاد الطالبین: ص 303ـ304.
23 . الرسائل: ص 177ـ178.